همه مهر و محبتم را در کلامم ریخته ام و با یک دنیا صداقت و دوستی برای تو می نویسم، برای تو فائزه مهربانم.
فائزه ام! از همان اولین جرقه ای که در آسمان رفاقت زده شد و من تو را پیدا کردم، به حالت غبطه خوردم!
تو دنبال گمشده ای بودی و به هر کس می رسیدی از گم شده ات نشان می پرسیدی، وقتی نشانی اش را از من خواستی، تازه فهمیدم در پی که هستی!! تازه به حالت غبطه خوردم!!
هر کسی توی این دنیا گم شده ای دارد، و تمام عمرش را صرف یافتن آن می کند!
هر کس در حد خودش در پی کسی می گردد و باز در حد خودش به وصال می رسد.
آدم ها به وسعت گم شده شان بزرگ می شوند، و به بلندای همتشان عاشق می شوند. حالا هر چه معشوق بزرگتر، وجود عاشق دریایی تر.
فائزه ام!
توی این دنیای شلوغ و بین اینهمه عشق های رنگین، بین این کوچه های دنیازدگی و دیوارهای سنگی، توی این هیاهوها که صدا به صدا نمی رسد، تو به یکباره جلوی مرا گرفتی و پرسیدی: خدا را کجا می توان یافت؟!
پرسشت مثل یک سطل آب یخ زده خالی شد روی سرم!!
خوش به حالت! عجب گم شده ای داری...
گم شده ات چقدر بزرگ است؟ اصلا می شود حساب کرد؟!!! جذر و مد دل تو را چطور؟!!!
بس که گم شده ات بزرگ است اینهمه دریا شده ای، اینهمه مواجی و اینهمه بی تاب، اینهمه بی قرار....
خوش به حالت فائزه، عجب معشوقی داری! چقدر مجنون شده ای! چقدر دریا شده ای. اصلا بگذار دریا صدایت کنم!
دریا جان!
خوش به حالت!! خدا چقدر تو را دوست دارد! تو را انداخته است دنبال خودش! خوش به حالت! لابد لذتی دارد که نگو و نپرس؟ همینطور است؟!
دنیا میدان بازی ما آدم هاست!! ما به همان اندازه که بزرگ میشویم کوچک میشویم و بچه!! بازیمان هم قایم باشک با دنیا و مافیها!!
دریا جان!
خوش به حالت خدا تو را چقدر دوست دارد، خودش آمده است توی بازی زندگیت!! تا تو دنبالش بگردی و با شوق صدایش کنی! او هم با هزار و صد اشتیاق تو را صدا بزند: بیا داری نزدیک می شوی!!
دریا جان!
خوش به حالت خدا تو را چقدر دوست دارد،
دریا جان!
بازی زندگیت گوارایت، فقط گاهی در جزر و مدهای خدائیت یاد من هم باش...
باز هم می گویم خوش به حالت خدا چقدر تو را دوست دارد...
By Ashoora.ir & Night Skin